به بهانه سالگرد شهادت شهيد سرلشگر خلبان عباس دوران
مردي كه بغداد را لرزاند
پایگاه مردمی ارتش ،عبور از ديوار دفاعي عراق و لغو اجلاس سران غيرمتعهدها
در اوايل جنگ تحميلى، صدام در مصاحبه با روزنامه «الدوره» عراق گفته بود:
- اين جنگ به خاطر فتح و تصرف چند صد كيلومتر اراضى خاك ايران نيست و همه چيز محدود به اهداف نظامى نمىشود، بلكه اين جنگ به خاطر سرنگونى رژيم جمهورى اسلامى ايران است.
در اين شرايط، به طور مسلّم يكى از ابزارهاى موجود، استفاده از فشارهاى سياسى و افزايش تحركات سياسى با هدف جلب حمايت كشورها براى كمك نظامى و سياسى و تضعيف دشمن بود. به عبارت ديگر برخوردارى هر يك از كشورهاى ايران و عراق از يك نظام سياسى برتر در منطقه، مقدمات پيروزى را فراهم مىكرد.
هشت ماه فشار همه جانبه
قبل از فتح خرمشهر، عراق يك سر و گردن از ما بالاتر بود و مىتوانست با فشارهاى سياسى، خود را به ما تحميل كند. ولى با فتح خرمشهر، قضيه برعكس شد و نظام بين الملل شاهد شكست نظامى - سياسى عراق در اين منطقه راهبردي شد و اين درحالى بود كه عراق برگ برنده خود را براى اعمال نظارت نامشروع در منطقه، از دست داد.
در اين شرايط كه خرمشهر آزاد شده بود، كشورهاى عرب منطقه كه روى صدام و ارتش آن تكيه داشتند دچار وحشت شدند.
از آغاز عمليات ثامن الائمه در مهر ماه سال 1360 تا پايان عمليات بيت المقدس در خرداد سال 1361، فشارهاي نظامي ايران بر عراق به حدي بود كه رژيم بعث عراق، تعداد زيادي از تجهيزات و نيروهاي خود را از دست داده بود و اين درحالي بود كه اين كشور، حمايت همه جانبه اكثر دولت هاي عربي و استكبار جهاني را پشت سر داشت. در اين شرايط سياسى، آمريكا و برخى كشورهاى عرب توصيه كردند كه در اين فضا و شرايط حاكم، هرچه سريعتر بايد آتش بس برقرار شود.
اجلاس سران كشورهاي غير متعهد
در همين زمان، جنوب لبنان توسط رژيم اشغالگر قدس اشغال شده بود كه كشور عراق در يك ترفند هماهنگ با استكبار جهاني، اعلام كرد كه مي خواهد نيروهاي خود را از مناطق اشغالي ايران خارج كند و به مقابله با اسرائيل بشتابد، تا به اين وسيله سرپوشي بر شكست هاي پي در پي خود از رزمندگان اسلام بگذارد.
در همين اثنا نوبت كشور عراق شد تا ميزبان اجلاس سران كشورهاي غير متعهد باشد كه ميزباني آن به صورت ادواري مشخص مي شد. بعضي از سران كشورهاي غيرمتعهد با اعلام اين نكته كه بغداد به دليل جنگ ناامن است، خواستار برگزاري اجلاس در كشوري ديگر بودند.
بيانيه هاي ايران و عراق درباره اجلاس
جمهوري اسلامي ايران نيز به عنوان يكي از فعال ترين كشورهاي عضو جنبش غيرمتعهد، تمايلي براي شركت در اين اجلاس در بغداد نداشت و در بيانيه اي شديدالحن اعلام كرد:
- درحالي كه كشور عراق بخش هايي از ايران را اشغال كرده است، تهران هيچ هيأتي را به اين اجلاس اعزام نخواهد كرد و اصولاً بغداد براي برگزاري اين اجلاس محل امني نمي باشد.
رژيم بعثي عراق نيز كه براي برگزاري اين اجلاس خيلي خرج كرده بود، اعلام كرد: ايراني ها نمي توانند بغداد را ناامن كنند. ارتش عراق نيز در بيانيه اي اعلام كرد: بغداد از هر لحاظ امن است. اين شهر در طول شبانه روز توسط سايت هاي موشكي زمين به هوا، انواع توپ هاي ضد هوايي، سامانه گسترده راداري و هواپيماهاي رهگير محافظت مي شود و هيچ كس نمي تواند بدون اجازه وارد حريم هوايي اين شهر شود.
دستور ناامن نشان دادن بغداد براي نيروي هوايي صادر شد
جمهوري اسلامي ايران مصمم شده بود كه به هيچ عنوان اجازه برگزاري اين اجلاس در شهر بغداد را ندهد؛ پس بايد به نحوي اين شهر ناامن نشان داده مي شد و بهترين گزينه براي ناامن نشان دادن آنجا، استفاده از توان نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران بود كه بهترين و مطمئن ترين گزينه بود. پس از ابلاغ اين فرمان از سوي فرماندهي نيروي هوايي، دستور طراحي اين عمليات صادر گرديد.
طراحي عمليات
اين اولين باري بود كه طراحان عمليات نيروي هوايي بايد عملياتي را طراحي مي كردند تا از آن بتوان به عنوان اهرم قوي و قدرتمندي در برابر سياست هاي دشمن استفاده كرد. كار طراحي عمليات آغاز شد و مشكلات يكي پس از ديگري در راه بود:در آن زمان پدافند هوايي بغداد با پدافند مسكو (پايتخت شوروي سابق و روسيه فعلي) مقايسه مي شد.
سايت هاي موشكي بلند سام 2 و سام 3 و سام 6 و...، سايت هاي موشكي كوتاه، پيشرفته و چابك "كروتال" و "رولند " در فواصل معين وجود داشت كه در بين و اطراف آنها، توپ هاي ضد هوايي 23 و 35 و 57 ميلي متري استفاده مي شد. اين تجهيزات به صورت رينگ هاي پدافندي از فاصله حدود 20 كيلومتري بغداد به صورت فشرده در كنار يكديگر قرار داشتند. همچنين در طول مدت شبانه روز، هواپيماهاي رهگير و پيشرفته آن زمان (ميگ هاي 23 و 25) يا برفراز شهر بغداد و اطراف آن در پرواز بودند و يا درحال آمادگي كامل براي مقابله به حملات احتمالي.
اين عامل مهم در طراحي عمليات و موفقيت آن بسيار حياتي بود؛ به شكلي كه كوچك ترين اشتباه، منجر به شكست طرح مي شد. پس بايد به دقت انديشيده مي شد كه نوع و تعداد هواپيما ها بايد به چه شكل باشد؟ كدام نقطه بايد مورد هدف قرار گيرد؟ آيا نتيجه حاصل مي شود و يا نياز به تكرار عمليات است؟تمام اينها سوالاتي بود كه ذهن طراحان را به خود مشغول كرده بود.
در اولين اقدام، به دليل اين كه نياز بود تا مهمات زيادي بر روي اهداف فرو ريخته شود، پس از بحث و تبادل نظر قرار بر اين شد كه اين عمليات توسط جنگنده بمب افكن هاي اف 4 انجام شود. اما هدف ها، بايد هدفي انتخاب مي شد كه رژيم بعثي نمونه آن را در خاك ايران قبلاً بمباران كرده بود تا در افكار عمومي، ترديدي در مقابله به مثل ايجاد نكند.
نكته ديگر آن بود كه بايد هدفي مد نظر قرار مي گرفت كه با حمله به آن، اعتبار دفاع قدرتمند هوايي عراق زير سوال برود و مدت زيادي آثار آن در ذهن ها باقي بماند. همچنين بايد هدفي مورد نظر قرار مي گرفت كه خبرنگاران و منابعي كه اخبار جنگ را مخابره مي كردند، بتوانند آن را و يا اثرات آن را ببينند و رژيم بعثي عراق نتواند آن را كتمان كند.
پايگاه هوايي الرشيد، نيروگاه هسته اي تموز، ايستگاه ماهواره مخابراتي بعقوبه، مجلس الوطني بغداد، كاخ صدام، پالايشگاه الدوره و پادگان هاي نظامي مختلف مورد بررسي قرار گرفتند.
چرا پالايشگاه الدوره
در نهايت پالايشگاه الدوره بغداد كه به واسطه گسترش شهر، اينك در داخل شهر بغداد قرار داشت، به عنوان هدف تعيين شد. بمباران پالايشگاه مهم الدوره از چند جهت مي توانست بسيار مهم و حياتي باشد:اول، به علت اين كه اين پالايشگاه در نزديكي پايگاه هوايي الرشيد كه مهم ترين پايگاه هوايي عراق بود، قرار داشت و در مورد وجود پدافند قوي در آن منطقه هيچ ترديدي نبود كه با اين حمله ايران مي توانست ناتواني عراق را در دفاع از شهر بغداد و از آن مهم تر دفاع از مهم ترين پايگاه هوايي اش اثبات كند.
دوم، با بمباران اين پالايشگاه دود و آتش ناشي از سوختن مواد نفتي تا مدت ها غير قابل كنترل بود و علاوه بر اختلال در تأمين سوخت شهر بغداد، سوختن آن جا در ديد تمامي خبرنگاران خارجي حاضر در شهر بغداد قرار مي گرفت و رژيم بعثي صدام نمي توانست آن را انكار كند.
سوم، نيروي هوايي عراق بارها پالايشگاه هاي ايران را بمباران كرده بود و اين عمليات به نوعي تلافي جويانه تلقي مي گرديد و هيچ اشكالي از اين حيث متوجه اين مأموريت نمي شد.
كار طراحي به پايان رسيد
كار طراحي به سرعت شروع و به پايان رسيد. براي انجام اين عمليات غرورآفرين، براي كاهش ميزان ضايعات احتمالي و دستيابي كامل به اهداف عمليات، قرار شد اين عمليات توسط سه فروند فانتوم مسلح و انتخاب 6 نفر از بهترين خلبان هاي نيروي هوايي انجام شود. به شكلي كه هر سه فروند به پرواز در آيند و در نزديكي مرز يكي از آنها جدا شده و دو فروند ديگر وارد خاك عراق شوند و مأموريت را انجام دهند و يك فانتوم ديگر در نزديكي مرز قرار گيرد تا در صورت بروز اشكال براي يكي از فانتوم ها، به سرعت وارد عمل شده و خود را به منطقه عملياتي برساند. همزمان با پرواز فانتوم ها، هواپيماهاي رهگير اف 14 نيز به پرواز درآيند و خود را براي مقابله با هواپيماهاي رهگير دشمن كه احتمال داشت در راه بازگشت به تعقيب فانتوم ها بپردازند، آماده كنند. هواپيماي سوخت رسان نيز در همان زمان و از پايگاه ديگري به پرواز درآيد و خود را در منطقه مناسبي قرار دهد. در همين زمان دو فروند فانتومي كه از مرز گذشته بودند، با سرعت به سمت پالايشگاه الدوره بغداد حركت كرده، آن جا را به شدت بمباران كرده و در راه بازگشت با عبور از فراز شهر بغداد، ديوار صوتي را در اين شهر بشكنند.
زمان عمليات نيز سحرگاه روز سي ام تيرماه سال 1361 (صبح روز 31 تير ماه سال 1361) تعيين شد.
پايگاه هوايي نوژه محل استارت عمليات
بعد از تأئيد طرح عمليات، توسط فرمانده نيروي هوايي و انجام هماهنگي هاي لازم، دستور اجراي آن به پايگاه هوايي همدان ابلاغ شد.
براي انجام اين عمليات، 6نفر از بهترين خلبان هاي نيروي هوايي از ميان داوطلبان انتخاب شدند و سرلشكر شهيد (سرهنگ آن زمان) "عباس دوران" به عنوان ليدر دسته پروازي انتخاب شد. خلبانان بدين شكل انتخاب شدند:
هواپيماي شماره يك به خلباني سرلشكر شهيد "عباس دوران" و سرتيپ آزاده "منصور كاظميان".
هواپيماي شماره دو به خلباني سرتيپ "محمود اسكندري" و كمك سرهنگ "ناصر باقري".
هواپيماي شماره سه به خلباني كاپيتان "توانگريان" و كاپيتان "خسروشاهي".
سرلشكر خلبان شهيد "عباس دوران"
دوران در اين زمان به "اميديه" رفته بود و قرار بود در صورتي كه در عمليات رمضان نياز شد، پرواز كند. زيرا نيروي زميني ارتش در اين عمليات نياز به حمايت هاي هوانيروز داشت. در نتيجه دو روز قبل ازشروع عمليات او وارد پايگاه شد.
29 تيرماه سال 1361 حدود ساعت 11 جلسه توجيهي پرواز برگزار شد كه دوران به عنوان ليدر دسته پروازي به همراه سرلشكر شهيد "ياسيني" مسئول عمليات پايگاه همدان و سرتيپ شهيد "خضرايي" فرمانده پايگاه، به همراه پنج خلبان ديگر در مورد چگونگي انجام عمليات صحبت كردند. نتيجه جلسه اين شد كه سه فروند هواپيما تا لب مرز با هم پرواز كنند و وقتي به مرز رسيدند، يكي از هواپيماها (هواپيماي شماره سه) برگردد و دو جنگنده ديگر با ارتفاع كم وارد خاك عراق شوند. يعني يك حالت ايذايي ايجاد گردد و رادارهاي عراق گمان كنند كه جنگنده ها برگشتند.
توجيهات اصلي تمام شد و نام دسته پرواز "منصور" تعيين گرديد. در اين هنگام خلبان هاي كابين هاي جلو و عقب، صحبت هاي خصوصي را با هم انجام دادند. شهيد دوران به كمك خود تأكيد كرد كه بيشتر حواسش به هواپيماهاي دشمن باشد كه به هواپيما حمله نكنند و اگر زماني هواپيما دچار نقص فني شد و نتوانستند به پروازشان ادامه دهند، به تنهايي اجكت كند، منتظر خروج او نباشد و حق ندارد دكمه خروج اضطراري او را فشار دهد چون او قصد خروج اضطراري از هواپيما را ندارد و مي خواهد به هر نحو ممكن مأموريت را ادامه دهد.
شرح عمليات
سحرگاه روز سي ام تير ماه سال 1361 (صبح زود روز 31 تير 1361) مصادف بود با 30 ماه رمضان. ساعت 30/5 صبح، خلبانان بدون فوت وقت همگي به اتاق تجهيزات مي روند و پس از تحويل گرفتن تجهيزات، به سمت جنگنده ها حركت مي كنند. در كنار جنگنده ها، خلبانان مشغول چك كردن هواپيماها مي شوند كه كمك خلبان شهيد دوران "كاظميان" متوجه مي شود سمت نما و حالت نماي هواپيما درحال گردش است در صورتي كه بايد ثابت مي ايستاد. اين موضوع را به عوامل فني اطلاع مي دهد و آنها مي گويند: درحال حاضر نمي توانيم آن را درست كنيم. شما مي توانيد پرواز را كنسل كنيد. اما دوران نمي پذيرد و مي گويد: اين سمت نما در هواي صاف و بدون ابر اصلاً كاربرد ندارد و ما در اين هوا نياز به اين وسيله نداريم. طولي نمي كشد كه سه فروند فانتوم مسلح بر روي باند فرودگاه قرار مي گيرند و بدون تماس با برج مراقبت و در سكوت كامل راديويي، با صداي غرشي سهمگين ثانيه هايي بعد در دل آسمان جاي مي گيرند.
هوا هنوز تاريك بود. شهرهايي كه هواپيماها از فراز آنها مي گذشتند، هنوز بيدار نشده بودند. فقط ريسه لامپ هاى خيابان و جاده هاى عمومى روشن بود. كمك خلبان به دقت مواظب اطراف بود كه مبادا مورد تعقيب گشتي هاي خودي قرار گيرند. تا نزديكي مرز خلبانان براي اين كه سوخت كم تري مصرف كنند، با ارتفاع 15000 پا و سرعت نسبتاً كم 350 نات به مسير ادامه دادند. بر روى شهر ايلام، هواپيماها ارتفاع را تا 10 مترى زمين پايين آوردند و همزمان سرعت را تا 100 كيلومتر در ساعت افزايش دادند تا دشمن نتواند آنها را در رادارش ببيند. هواپيماها از جنوب ايلام وارد مرز عراق شدند كه در همين هنگام طبق طرح قبلي، هواپيماي شماره سه جهت منحرف كردن رادار دشمن، با مانوري بر روي نوار مرزي دور زده و به داخل كشور باز مي گردد.
شليك نخستين موشك و رهگيري جنگنده ها
هواپيماها با فاصله حدود 200 متر از يكديگر در پرواز بودند كه ناگهان كمك خلبان هواپيماي شماره يك (سرتيپ كاظميان) موشكي را مي بيند كه به سمت هواپيماي شماره دو شليك مي شود و حدس مي زند سام هفت باشد و به آنها نرسد. ولى به هواپيماي شماره دو اعلام مي كند كه مواظب باشند. حدس او درست بود. موشك كمى كه دنبال آنها مي آيد، در حدود 300 متري هواپيما در هوا منفجر مي شود. در همين هنگام راداري هاي عراقي موفق به رهگيري هواپيما مي شوند و كمك خلبان از طريق دستگاه ECM متوجه مي شود كه رادار بغداد نيز آنها را مي بيند لذا به دوران اين موضوع را اطلاع مي دهد كه در همين زمان هواپيماي شماره دو نيز اين موضع را به دوران به عنوان ليدر دسته پروازي اطلاع مي دهد كه ايشان به شوخي مي گويد: از اين پايين تر كه نمى شه پرواز كرد. مى خواين بريم زير زمين؟
قرار بر اين بود كه جنگنده ها از شرق شهر بغداد به سمت جنوب شرق بغداد حركت كرده و سپس به سمت پالايشگاه الدوره كه به شهر چسبيده بود رفته و آن جا بمباران كرده و پس از مأموريت مستقيم به سمت ايران حركت كنند تا مجبور نشوند گردشي داشته و مورد اصابت گلوله ضد هوايي قرار گيرند.
برخورد با ديوار آتش
همه چيز به خوبي پيش مي رفت هواپيماها جاده بغداد - بصره را رها كرده و به سمت شمال شرقى گردش مي كنند. ساعت 10/6 دقيقه، جنگنده ها در آسمان حومه بغداد قرار داشتند. هوا هنوز تاريك بود، ولى ناگهان در 10 مايلى جنوب شرقى بغداد انگار شهر چراغانى شده بود، دو خط ديوار آتش پدافند جلوي جنگنده ها درست شده بود. خلبانان ديوار آتش اول را رد مي كنند كه دوران به كمك خود مي گويد چراغ هاى نشان دهنده آتش سوزي موتور راست روشن شده است.قاعدتاً در اين حالت بايد كمك، موتور راست را خاموش مي كرد، ولى نبايد از سرعت هواپيما كم مى شد. لذا كاظميان به دوران مي گويد از شهر كه رد شديم خاموشش مى كنم.
پالايشگاه منهدم مي شود ولي ...
جنگنده ها ديوار آتش دوم را كه رد كردند، دكل هاى پالايشگاه نمايان شده بود. موقعيت آن جا نسبت به بغداد مثل موقعيت پالايشگاه تهران بود نسبت به شهر تهران. هواپيماها وقتي به نزديكي پالايشگاه رسيدند، از دور و اطراف پالايشگاه سايت هاي موشكي سام 2 و سام 3 و سام 6 شروع كردند به شليك به سمت جنگندها. پدافند قدرتمند چهارلول 57 ميلى مترى دقيقاً به سمت هواپيماي شماره يك آتش مي گشود. در اين هنگام كمك از طريق دستگاه ECM مشاهده مي كند كه رادار موشك هاى سام 6 و سام 3 دشمن روي آنها قفل كرده است. او با دقت تمام سعى خود را مي كند كه رادار پدافند دشمن را از كار بيندازد. سرانجام با تمام مشكلات هواپيماها بر روي پالايشگاه مي رسند و تمامي بمب هاي خود را بر روي پالايشگاه فرو مي ريزند. كاظميان بعد از عبور از روي پالايشگاه به عقب برمي گردد تا ببيند كه چند بمب به هدف اصابت كرده است كه متوجه مي شود دم هواپيما تا نزديكي كابين عقب آتش گرفته است. لرزش خفيفى در هواپيما ايجاد شده بود ولي دستگاه ها چيزي نشان نمي داد. هواپيما به شدت درحال سوختن بود و خلبانان بايد هرچه سريع تر هواپيما را ترك مي كردند.
امكان برگشت هواپيماي شماره يك نيست
در همين هنگام هواپيماي شماره دو كه در راه رفت پشت سر هواپيماي شماره يك قرار داشت و بعد از گردش، اينك در جلو پرواز مي كرد، مورد اصابت پدافند سبك دشمن قرار مي گيرد و هر دو خلبان زخمي مي شوند. دوران به آنها اطلاع مي دهد كه مورد اصابت موشك قرار گرفته اند و موتور سمت راست را از دست داده اند و با توجه به حجم بالاي پدافند دشمن امكان برگشت براي آنها نيست و تأكيد مي كند كه آنها سريعاً به سمت مرز حركت كنند. در همين هنگام كاظميان به دوران اطلاع مي دهد كه هواپيما ديگر قابل كنترل نيست و خود را آماده خروج اضطراري كند. كاظميان دست خود را بر روي دستگيره صندلي پران دو نفره قرار مي دهد كه ناگهان دوران كه آمادگي كمك خود را براي خروج از هواپيما شنيده بود، دكمه صندلي پران كابين عقب را فشار مي دهد و كاظميان با سرعت به سمت بالا پرتاب مي شود.
دوران با هواپيمايش به هتل محل برگزاري اجلاس مي كوبد
هواپيماي دوران به شدت در آتش مي سوخت و تقريبا تعادل خود را از دست داده بود. دوران در آخرين دقايق، هواپيما را به سمت هتل محل برگزاري اجلاس برده و هواپيما را درحالي كه خود در آن قرار داشت، به آن جا مي كوبد و جان خود را فداي آرمان هاي والاي خويش مي كند. بدين ترتيب فرمانده دسته پروازي منصور هرگز پرواز خود را پايان نداد. بعدها مشخص شد دوران كه در بين خلبانان شكاري بالاترين ركورد عمليات هاي برون مرزي را دارا بود، عليرغم مخالفت فرماندهان نيروي هوايي داوطلبانه در اين مأموريت شركت كرده بود.
بر سر كاظميان( كمك شهيد دوران) چه آمد
كاظميان در هنگام خروج بي هوش شده بود و وقتي بهوش مي آيد، خود را در وزارت دفاع عراق در حالي كه درحال بخيه زدن لبش بودند مي يابد. او با خود مي گويد: خدايا من توي هواپيما بودم. اين جا كجاست بعد از لحظاتي كاظميان تازه ماجرا را به ياد مي آورد. پس از حدود 60 روز كاظميان به اردوگاه اسرا انتقال مي يابد و در اردوگاه از چگونگي حادثه پرس و جو مي كند كه براي او شرح داده مي شود.
"بيست دقيقه قبل از اين كه شما به بغداد برسيد، آژير خطر را زدند و زماني هم كه پالايشگاه را مورد هدف قرار داديد، فردايش عكس سانحه را روزنامه هاي عراق چاپ كردند و بدين صورت بود كه تكه هاي هواپيما نزديك يكي از ميدان هاي شهر به زمين خورد و از شهيد دوران پوتين و دستكشش مشخص بود.
سرتيپ كاظميان نقل مي كند:
- وقتي خبر شهادت عباس دوران را شنيدم به ياد صحبت شب قبل از عمليات افتادم كه او به من مي گفت: منصورجان اگر يك وقت هواپيما دچار مشكلي شد تو خودت را به بيرون پرت كن و منتظر من نمان، چون من بايد در هواپيما بمانم و مأموريتم را به اتمام برسانم.
سرتيپ منصور كاظميان همزمان با شهادت عباس دوران، به اسارت درآمد و پس از هشت سال و دو ماه، در تاريخ بيست و چهارم شهريور 1369 آزاد شد و به ميهن اسلامى بازگشت.
نتايج عمليات
با انجام اين عمليات غرور آفرين و شهادت طلبانه، بنا به گزارشات واصله مشخص شد كه بخش وسيعي از پالايشگاه الدوره بغداد منهدم شده و دود و شعله هاي آتش ناشي از اين بمباران، ساعت هاي متمادي آسمان بغداد را پوشانده بود. رسانه هاي خبري جهان، شرح حمله هوايي جنگنده هاي نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران را به پالايشگاه الدوره بغداد به تفضيل به گزارش كشيدند.
دود سياهي كه از پالايشگاه برمي خاست، روياي صدام را برهم ريخت و تمام ترفندهاي تبليغاتي او را در مقابل چشمان وحشت زده خبرنگاران خارجي مستقر در هتل هاي بغداد نقش برآب كرد.
بعد از چند روز، تشكيل اجلاس سران كشورهاي غيرمتعهد در بغداد، به دليل ناامني اين شهر، منتفي شد و اعلام شد كه بغداد محل امني براي تشكيل اين اجلاس نيست و شهر دهلي نو، پايتخت كشور هندوستان، به عنوان ميزبان جديد اين اجلاس معرفي شد و بدين شكل قدرت تاكتيكي و نقش نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران در اذغان مردم منطقه و جهان مورد تأكيد مجدد قرار گرفت.
اولين مأموريت
در گردان پرواز سر در گمي عجيبي حاكم است . هدف ها بدون محاسبه و مطالعه دقيق به صورت يك مختصات جغرافيايي به خلبانان داده مي شود، ماموريت امروز من انهدام نيروي زرهي و توپخانه دشمن بعثي است كه از مسير شمال بصره وارد خاك كشورمان شده اند . اين در واقع اولين ماموريت جنگي من بود و با صحبت هايي كه بچه ها مي كردند معلوم بود ارتفاع بايد خيلي كم و سرعت زياد باشد .
امروز من شماره دو دسته بودم و تا روي هدف فقط به شماره يك نگاه مي كردم . يك دقيقه قبل از رسيدن روي هدف ، كابين عقب به من گفت : «نيرو ها بايد اينجا باشند »پس از اينكه شماره يك «pup up » كرد، من هم نيرو ها را ديدم و بمب ها را روي آنها ريختم . به هنگام بازگشت در حالي كه شادمان و مسرور به پايگاه مراجعت مي كرديم ، به اشكالاتي كه آقاي اقدام مي گفت گوش مي دادم . پس از فرود، از شهادت نخستين خلبان « ناصر دژپسند » كه به وسيله نيرو هاي دشمن مورد هدف قرار گرفته بود با خبر شديم . دوستي كه عمري با هم بوديم و چند روز قبل و شايد ساعتي پيش با هم گپ مي زديم و بال در بال يكديگر پرواز مي كرديم، به ناگهان خبرشهادت را مي شنوي . خدايا چه سخت است!!
نبرد دريايي
امروز، پنج صبح از پرواز برگشتم. به سمت آلرت رفته و خوابيدم . ساعت 30/11 من رو بيدار كردند و گفتند فرمانده پايگاه، سرهنگ دادپي، شما را احضار كرده. تلفني با ايشان تماس گرفتم. گفت: يك ناوچه دشمن به منطقه خور موسي وارد شده و دو ناوچه ما را منهدم كرده است . بچه هاي خلبان، همه ماموريت هستند و كسي نيست كه براي پرواز بفرستيم .
پس از قطع مكالمه، ماشيني فرستادند تا من را به آشيانه ببرد . در آشيانه، به من اعلام شد ناوچه عراقي در مشخصات 3001 يا 4902 قرار دارد و در آن ناحيه ناوچه اي براي مقابله نداريم و هر شناوري ديده شد بدانيد از ما نيست و غير خودي است. شما بزنيد و اگر ناوچه اي خودي در منطقه پيدا شد با چراغ به شما علامت خواهد داد . پس از برخاستن از باند و اوج گرفتن، فركانس 2650 به من داده شده بود، تماس گرفتم تا اطمينان پيدا كنم. در 10 مايلي هدف «pup up » كرده و يك ناوچه عراقي را كه درست در مختصات داده شده در حركت بود ديدم . قبل از حمله به آن دو يا سه بار با مراكز مختلف تماس گرفتم ولي از جواب خبري نبود . در هيمن موقع ناوچه ديگري را دريك مايلي اسكله البكر مشاهده كردم. تصميم گرفتم قبل از اين¬كه از منطقه خارج شود، آن را منهدم كنم لذا با دو موشك به آن حمله كردم و به سوي ناوچه اولي برگشتم و آن را كه به سمت 240 درجه حركت مي كرد هدف گيري كرده و به قعر دريا فرستادم . در منطقه شناور ديگري از دشمن نبود . در بازگشت به هنگام فرود مطلع شدم اصابت موشك و انهدام ناوچه تأئيد شده است .
چهل و پنجمين پرواز
بيش از يكه ماهه كه با تكرار پرواز هاي بي وقفه، عرصه را بر دشمن زبون تنگ ساخته ايم و اين تنها بخشي از فعاليت هاي پايگاه ششم شكاري ( بوشهر ) است كه من نقش كوچكي در آن داشته¬ام. نظير چنين عمليات هايي توسط بچه هاي خلبان در پايگاه هاي ديگر به مراتب بيشتر از اين صورت مي گيرد . امروز به خونه رسيدم، به محض اين كه در حياط را باز كردم نامه اي از لاي درافتاد، نامه همسرم نرگس بود. 30-40 روز است كه همسرم را نديده ام و به كلي چهره اش را از ياد برده ام . از نامه اش پيدا بود كه او نيز همين احساس را نسبت به من دارد. چه كنم دست خودم نيست .
همه محبت دارند
صبح روز اول آذرماه 1359 در اقدامي بي سابقه براي تقدير وتشكر از شجاعت ها وشهامت هاي او در بيش از50 ماموريت جنگي خطرناك، بلوار منتهي به منطقه هوايي شيراز را به نام او كرده وحواله يك قطعه زمين را به او دادند. او درباره اين مراسم نوشت:" غرور وشادي را در چشم هاي همسرم ديدم، خانواده ام نيز خوشحال بودند. حواله زمين را كه دادند دستم، فقط به خاطر دل همسرم گرفتم وبه خاطر او و مردم كه اين همه محبت دارند وخوبند پشت تريبون قرار گرفتم ولي همين كه پايم به خانه رسيد، ديگر طاقت نياوردم. حواله را پاره كردم وريختم زمين. يعني فكر مي كنند ما پرواز مي كنيم و مي جنگيم تا شجاعت هاي ما را ببينند وبه ما حواله خانه وزمين بدهند؟!"
ايران هميشه زنده
روزهاي جنگ به اوج خود رسيده بود. گرماي تيرماه سال 61، حرارت جنگ را دوچندان كرده بود. خلبانان نيروي هوايي ارتش با انجام پروازهاي عملياتي همچون صاعقه بر سر دشمن فرو مي آمدند و با انهدام تأسيسات حياتي و بمباران نيروهاي دشمن بعثي، موجي از اميد و بالندگي را در ميان رزمندگان به وجود مي آوردند.
آسمان آن روزها شاهد حماسه آفريني بلند پروازاني بود كه پهناي آبي آن را جولانگاه رشادت خود كرده بودند وتاريخ براي هميشه نام آنان را در خود به سرفرازي وجاودانگي به ثبت رسانده است.
روزها پشت سرهم سپري مي شد وسرهنگ خلبان عباس دوران، در انتظار لحظاتي سرنوشت ساز بود. او بارها گفته بود كه اگر روزي در حملات سهمگينش دچار سانحه شد به هيچ وجه هواپيمايش را رها نمي كند وبا قطعات هواپيما نيز دشمن را متلاشي خواهد كرد.
سرانجام صبح سي ام تيرماه سال 61 فرارسيد. هيچ كس نمي دانست در دل او چه مي گذرد. او در لحظه خداحافظي، فرزند خردسالش را در آغوش گرفت و با نگاهي مهربانانه كه حاكي از عشق وصميمت بود با همسرش خداحافظي كرد و به سوي مركب آهنين بالش حركت كرد. ستارگان در آن صبح دمان سوسو مي زدند وهريك نظاره گر قامت مردي بودند كه تا لحظاتي بعد خود را به اوج آسمانها خواهد رساند.
شهر بغداد در آرامشي پوشالين به سر مي برد. صدام آن روزها مدعي بود كه شهر بغداد به خاطر وجود پدافندي قوي وآتشين يكي از امن ترين شهرهاي منطقه است وخواهان برگزاري جلسه سران غيرمتعهدها در آن شهر شده بود. علي رغم مخالفت برخي از كشورها سرانجام او براي نشان دادن قدرت و اقتدار ارتش خود مقدمات برگزاري جلسه را در آن شهر فراهم كرد، اما غافل از اين كه اين سوي بيشه، مرداني باغيرت و شجاعت براي حفظ آرمان هاي انقلابشان آماده هر گونه جانفشاني هستند.
باند پروازي پايگاه هوايي شهيد نوژه همدان آن روز عرصه غرش جنگنده عباس بود. دو فروند هواپيماي اف 4 از باند پروازي به سمت پالايشگاه الدوره عراق به پرواز در آمدند تا يكبار ديگر هيمنه دشمن زبون را به خاك ذلت فرو نشانند.
چهار قهرمان ايراني با آرامش سدهاي آتشين بغداد را پشت سر گذاشتند وخود را بالاي سر صداميان رساندند. به يكباره غرش هواپيماهاي ايراني همه معادلات دشمن را به هم ريخت. دود وآتش از گوشه گوشه شهر بغداد به هوا برخاست. پدافند خفته عراق هراسان تر از هميشه، دريك سردرگمي عجيب فرو رفته بود. آسمان شهر بغداد ديگر شده بود مركز قدرت نمايي خلبانان ايراني. پالايشگاه الدوره در آتش مي سوخت. عباس هنوز در انديشه اقدام مهمي بود كه بارها راجع به آن فكر كرده بود. او بعد از رها كردن تمام بمبهايش به انهدام هدفي مهم تر فكر مي كرد.ناگهان صدايي ناشي از ضربات تير پدافند به هواپيمايش شنيده شد وبراي چند لحظه تعادل هواپيما به هم ريخت. عباس با مهارت خاصي كه داشت كنترل هواپيمارا در دست گرفت. هواپيماي شماره دو پس از بمباران اهداف به سمت خاك ايران حركت كرد اما شماره يك همچنان در انديشه اقدامي مهم بود.
سرهنگ خلبان عباس دوران به راحتي مي توانست با استفاده از صندلي پران و با استفاده از چتر نجات هواپيما را ترك كند . او دستور ترك هواپيما را به كابين عقب خود داد، اما همانطور كه خود گفته بود حاضر نشد تا باقي عمرش را به اسارتي تلخ بسپارد .
در حالي كه با غرش سهمگين هواپيماي خود و شكستن ديوار صوتي مركز شهر (بغداد ) را نا امن و عرصه تاخت و تاز خود قرار داده و خبر نگاران رسانه ها را وادار به شگفتي ساخته بود ، همچنان سعي مي كرد هواپيمايش را به سوي يكي از تاسيسات مهم عراق كه در چند مايلي محل اجلاس سران غير متعهد ها بود بكشاند . در حالي كه تمامي تير هاي فشنگ و بمب ها را رها كرده بود، اين بار خود در مخزن كابين هواپيما بمبي شد تا رسالتش را در مورد ايران عزيز ادا كرده باشد و با آخرين ضربه با تنها سرمايه اش كه جانش بود، اوج اخلاص، ايثار و فدا كاري را نشان داد. خواست تا بميرد و ايران هميشه زنده بماند .
ناگفته هايي از زندگي پر افتخار شهيد عباس دوران
قرار بود يكي از خيابان هاي شيراز را به نام او نامگذاري كنند. به محض رونمايي از تابلو لحظه اي نام شهيد را در كنار اسم خود ديد ؛ لبخندي زد ، انگار خيلي هم برايش غريبه نبود.
تا آن روز سابقه نداشت شخصي زنده باشد و خياباني را به نامش كنند ، اما "عباس دوران" بزرگمرد نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران اين ركورد را هم به نام خود ثبت كرد.
نگاهي گذرا به روزهاي پر هيجان سرلشكر شهيد عباس دروان چند ركن اساسي را به ذهن تداعي مي كند. او عاشق كشورش بود، او خانواده اش را مي پرستيد و به رغم استعدادهاي خارق العاده اي كه در وجودش داشت ذره اي ترس از شهادت و از بين رفتن تن و جان را در برابر آزادي و رستگاري به دل راه نمي داد. دوران با شهادت خود گرچه دنيا را ترك كرد اما در تمامي دوران جاودانه شد.
دوران در زندگي شخصي خود از يك سو عزم دفاع از تماميت ارضي و خاك مقدس ايران اسلامي را برايمان ديكته مي كند و از سوي ديگر صميميت و عزت نفس در كنار يك خانواده ؛ چه زيباست عشق به همسر و خانواده در سخت ترين شرايط كه به خون و جنگ و دوري آغشته شده است.
سراسر كارنامه خلبان خوش ذوق شيرازي پر شده است از پروازهاي غرور انگيزي كه در قريب به اتفاق آنها، پيش قراول بوده و پرواز با وي در اوج درگيري هاي جنگ تحميلي به گفته همراهان و همكارانش قوت قلب بوده است؛ اما موضوعي كه شهيد دوران را از ديگر خلبانان شهيد كشورمان متمايز مي كند ضربه مهلك وي به پيكره ي كشور تجاوزگر عراق در تاريخ سي ام تيرماه سال سال 61 است .
دلاور مرد نيروي هوايي چگونه به لقاي يار رسيد؟
قرار بر اين شده بود كه عراق ميزبان باشد و كشورهاي عضو عدم تعهد براي برگزاري اجلاس شان به بغداد سفر كنند و اين امر مساوي با اين بود كه صدام از كشور عراق براي يك دوره رياست جنبش عدم تعهد را بر عهده مي گرفت و نفوذ و توان سياسي اين كشور را در سطح بين الملل افزايش مي داد ؛ تمامي اين موضوعات در حالي رو به شكل گيري بود كه با آغاز جنگ تحميلي ميان ايران و عراق بسياري از كشورهاي جهان به جانبداري از صدام و كشورش برخواسته بودند .بر اساس تبليغات پر رنگ صدام در عرصه هاي خارجي مبني بر نفوذ ناپذيري آسمان بغداد و بويژه قدرت پدافند در اين شهر به نظر مي رسيد راه نفوذ به آن به روي تمامي خلبان هاي ايراني بسته باشد. صدام كه بارها اين شهر را به مثابه گنبدي آهنين تشبيه كرده بود هيچگاه تصور نمي كرد آسمان بغداد به دست دلاورمرد نيروي هوايي ارتش ايران فتح شود.
پالايشگاه عظيم "الدروه" عراق بر روي نقشه هاي نيروي هوايي براي اين منظور هدف گذاري شده بود و عباس مانند ديگر پرواز هايش، ليدر دسته پرواز بود. پايگاه سوم شكاري حال و هواي ديگري داشت و فعاليت هاي گسترده اي در جهت برنامه ريزي و هدايت عمليات در آن در جريان بود .
شهيد خضرايي فرمانده پايگاه در كنار شهيد ياسيني معاون عمليات در حالي با دقت به صحبت هاي عباس و همرزمانش گوش مي داد كه پي برده بود او و يارانش تمامي جانب كار را در نظر گرفته اند. هيچ نكته مبهمي وجود نداشت. فرمانده با نگاهي مصمم به چشمان تك تك نفرات گروه خيره شد و گفت: يادتان باشد احدي نبايد از انجام اين عمليات مطلع شود حالا برويد و خود را براي فردا آماده كنيد.
هواپيماي اف – 4 فانتوم مدل اي شكاري – بمب افكن با يك سكان عمودي و دو بال كوتاه و دماغه اي تيز و دراز مانند پرنده اي غول پيكر تنها ابزار دوران و يارانش بود. همگي مجهز به لباس هاي مخصوص و ماسك اكسيژن شدند ؛ هواپيماي جنگنده بمب افكن با سرعت 500 نات معادل هزار كيلو متر در ساعت قلب آسمان را با هدف خاك دشمن شكافت.
بر فراز شهر بغداد در آسمان غوطه ور بود و به سمت هدف اصلي كه پالايشگاه الدوره بود مي تاخت. دكل هاي پالايشگاه از دور نمايان شد. با گذر تيم آسماني خلبانان ايراني به سرگروهي عباس دوران و تخليه بمب هاي جنگجنده هايشان بر روي پالايشگاه الدوره، اين محل به تلي از آتش و خاك تبديل شد. تمامي اين لحظات دو دقيقه بيشتر طول نكشيد، حالا ديگر خواب از چشمان فرماندهان بعثي ربوده شده بود و صداي آژير قرمز همه جا طنين انداز بود.
خبرنگار تلوزيون بي بي سي گزارش مي دهد: چند ساعت از تنظيم اخبار مصاحبه صدام حسين و صحبت هاي وي در خصوص برقراري امنيت هوايي كشور و ايمن سازي آسمان بغداد نگذشته بود كه نيروي هوايي ايران پالايشگاه الدوره بغداد را هم بمباران كرد. اينك تمام جهان به ناامني بغداد پي برده بود و ديگر صدام و عراق ميزبان كشورهاي عضو جنبش عدم تعهد نبود.
در حالي كه هر دو هواپيماي ايراني به سرعت خاك عراق را ترك مي كردند ، صداي اصابت موشكي به بخشي از بال راست هواپيماي ليدر، عباس را به خودش آورد. در اين لحظه بود كه هواپيماي حامل شهيد دوران حدود 10 متري به بالا پريد .
به استناد صحبت هاي دوستان صميمي اش قبلاً هم گفته بود كه حاضر نيست به هيچ وجه تن به اسارت دهد و با اسير شدن در زندان هاي عراقي حلاوت شهادت را از خود نمي گيرد. پس اين چنين شد كه اصرار هاي منصور كاظمي خلبان كابين عقب مبني بر ترك هواپيما از سوي عباس پذيرفته نشد و شگفتي ديگر در آسمان عراق خلق شد.
عباس حال عجيبي داشت. از يك سو به سرنوشت نامعلوم همكارش مي انديشيد و از طرفي ديگر به وضعيت بد هواپيماي متلاشي شده و سرنوشت خود.سرهنگ خلبان عباس دوران به راحتي مي توانست با استفاده از صندلي پران و چتر نجات ، هواپيما را ترك كند اما در همين حال بود كه با غرش سهمگين هواپيماي خود و شكستن ديوار صوتي مركز شهر بغداد را نا امن ساخته بود.
هواپيمايي كه اينك نه ديگر بمبي داشت نه مسلسلي ، تلاش كرد خود را به سمت هدف ثانويه خود يعني ساختمان اجلاس جنبش عدم تعهد برساند ؛ دوران حامل پيام ويژه اي براي اين ساختمان بود.
در حالي كه با هر دو دست استيك فرمان را به سمت خود مي كشيد در تلاش بود تا نوك هواپيما را در افق نگه دارد و از سقوط آن جلوگيري كند. چشمانش به ساختمان اجلاس خيره و در قلبش شوري وصف ناپذير حاكم شده بود.
شهيد خلبان عباس دوران همانگونه كه به دوستان و همرزمانش توصيه مي كرد هرگز تن به ذلت و خواري ندهند ، در لحظات پاياني زندگي پربار خويش اين امر را به اثبات رساند و پس از سالها انتظار در تيرماه سال 81 بقاياي پيكر اين شهيد نامي اسلام توسط كميته جستجوي مفقودين به ميهن منتقل شد.
حضور مقامات مهم كشوري و لشكري ، رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام و خانواده هاي شهداي عالي قدر در مراسم تشييع شهيد دوران ، اهميت وي براي ايران اسلامي و فعاليت هاي ارزنده وي را بار ديگر به اثبات رساند.
پرنده سبك بال نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران در 32 سالگي و در اوج ورود به فضاي پختگي و علم، دعوت حق را لبيك گفت .
اكنون اميررضا تنها يادگار شهيد دوران است .
با تشكر از
سرگردحميد تندرو
جناب آقاي داوودي
مستند حماسه دوران :
کارگردان : حمید سید مطهری
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.